دردنامه یک دوست

الان که دارم اینا رو مینویسم اصلا حالم خوب نیست. فقط کم مونده که گریه ام بگیره. به خاطر خیلی چیزها. هم اشتباهات خودم که محکومم که سریع قبولش کنم ، هم سهل انگاریهام ، هم اشتباهات بقیه که خیلی خیلی سخت حاضرن قبولش کنن و هم سهل انگاریهای اونها. اگه یهو دیدین حرف بی ربط نوشتم تعجب نکنین! اینا رو دلم داره می نویسه نه عقلم. همینجوری هم حرف از دلم بیرون میاد واسه همین شاید یه خورده بی معنی هم باشه!

نمی دونم شماها تا حالا پیش اومده که با یکی دعواتون بشه ، دعوا هم همش یه سوء تفاهم باشه و شما هم توش مقصر باشی و این وسط یکی باید پا پیش بذاره که همه چی درست بشه. شکستن غرور خیلی سخته. تا حالا یادم نمیاد همچین موقعیتی برام پیش اومده باشه. دیشب خیلی شب سختی بود. دلم رو به دریا زدم و تمام حرفهای این دو روزم رو کنار گذاشتم و رفتم واسه معذرت خواهی. هنوز جوابی از اون طرف نیومده. منتظرم تا یه جواب خشک و خالی ببینم. همین برام کافیه. نمی دونم چرا هر کی هر چی میگه یه جور دیگه برداشت می کنم. هر کاری می کنم نمی تونم. خب شما هم جای من باشین بعیده که یه سری حرف رو باور کنین از کسی که قبلا نشونه مثبتی از اون تو ذهنتون ندارین.

حالا حرف من اینه که یه تشکر خشک و خالی هم براتون اینقدر سخته؟ یعنی من باید غرورمو بشکنم و عذرخواهی کنم اما از اون طرف این کار من هیچ به حساب نیاد؟

وقتی من میرم عذرخواهی می کنم و حرفهامو جلوی این همه دوست پس میگیرم ، معنی اش غیر این میتونه باشه که از نظر من همه چی تموم شده؟ پس دیگه چرا فکر می کنین هنوز کدورتها تو دل مونده؟ دیگه این مسخره بازیها که ادامه میدین واسه چیه؟

چرا واسه اینکه یه بله ، حرف شما درسته از شما بشنوم باید ۴ ساعت خودمو بکشم و یه مطلب رو ۲۰ بار تکرار کنم مطلبی که خودتون قبلا اون رو گفتین ولی از اون طرف شماها انتظار دارین که من از کنایه های شما همه چی رو بفهمم و سه سوته بگم که اشتباه کردم؟ چرا شماها اشتباهاتتون رو قبول نمی کنین؟

چرا وقتی دلتون میشکنه زود بحث رو ول می کنین و یه نفر رو بی جواب میذارین و من رو متهم می کنین به اینکه فقط ادعای دوستی داشتن. منی که فقط با چند تا سوال میخوام یه سری چیزها رو بدونم.

چرا من همه رو به یه چشم و به عنوان دوستام نگاه می کنم ولی کارهای شما یه جوری داره نشون میده که دارین منو از خودتون دور میکنین؟

چرا من باید به شماها حق بدم که خبر نداشتین و دیر فهمیدین ولی شماها به من حق نمیدین که تعجب کنم از غیبت شماها و حضور همزمان بعضی ها در ساعات متوالی اون هم به شکل کاملا عجیب!

نمیشه همه چی رو گفت. فایده هم نداره . بقیه حرفها بمونه واسه جای خودش. افسوس ...

نظرات 3 + ارسال نظر
دفترخاطرات چهارشنبه 2 آذر 1384 ساعت 09:00 ق.ظ http://daftarekhaterat.persianblog.com

تو رو بخدا یکی هم به من فلسفه قهر کردن و پا پس کشیدن رو بگه. نمیدونم این جمله زمان خودش مشکلات رو حل میکنه رو کی درست کرد؟ زمان چیزی رو حل نمیکنه. عقل و شعور آدمها باید به کار بیافته...

محسن چهارشنبه 2 آذر 1384 ساعت 02:36 ب.ظ http://itdc.blogfa.com

سلام

بیخیال زیاد غصه نخور ...به زمان هم فکر نکن چون به قول دفی زمان هیچ چیزی رو حل نمی کنه ...


دلت خنک شد ...!؟ :دی

محسن!ات

حاجی پنج‌شنبه 3 آذر 1384 ساعت 02:14 ب.ظ

همینو بگم دلم خیلی شکسته . دنبال جواب برای سوالات از طرف من دیگه خواهشا نباشید . ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد