کامیار ، بیمارستان ، تولد امام رضا

امشب نمی دونم چی شد یهویی یاد کامیار افتادم ، همین هفته پیش بود که یه کتاب واسش پست کرده بودم. چند روزی بود که ازش خبر نداشتم. وقتی وبلاگش رو دیدم صد بار خودم رو سرزنش کردم که چرا اینقدر دیر فهمیدم.

نمیدونم باید اینو بگم یا نه؟
من تا مدتی دیگه بیشتر در خدمتتون نیستم….دکتر عزیز و مهربون وبلاگستان تا حدودی در جریان هستن. مدتی درد داشتم ولی الان مثل آتیش زیر خاکستر مخفی شده و شاید زیاد دووم نیارم.
اگه دیگه نیومدم حلالم کنین….خیلی اذیتتون کردم…

بهتره خودتون برین بقیه اش رو بخونین http://kamiar.net/archives/1384/09/21/%d8%af%d8%b9%d8%a7

تولد امام رضا (ع) هست. یا امام غریب ، کامیار رو از تو میخوام.

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 23 آذر 1384 ساعت 06:16 ق.ظ http://lavashak.blogsky.com

تبادل لینک
سلام

از دوستان و عزیزانی که تمایل به تبادل لینک

دارند دعوت می شود.

لطفا اسم مورد نظر را بنویسید

برای من بنویسید:عشق من لواشک

اسپیرو جمعه 25 آذر 1384 ساعت 06:18 ب.ظ http://spiro.blogfa.com/

حالش خوبه دیگه نه ؟

/

از سوسک بارسایی خبری نداری ؟

سفید جمعه 25 آذر 1384 ساعت 07:34 ب.ظ http://underglass.blogfa.com

تمام غده های بینیم با خوندن مینیم شروع کردن به ترشح ! چشام میسوره !‌ احتمالا سرما خوردم !‌

دفترخاطرات سه‌شنبه 29 آذر 1384 ساعت 01:21 ق.ظ http://daftarekhaterat.persianblog.com/

کامیار هم اومد. تا حالا دیگه چی از امام رضا خواستی و بهت نداده؟ من که چیزی یادم نمیاد...

تو عمرم دو بار از امام رضا کمک خواستم ، هر دو بار هم جوابش رو گرفتم ، بعضی وقتها خودمو سرزنش می کنم که چرا همیشه سراغش نمیرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد