باز هم داستان علم و ثروت!

بهنام یکشنبه 11 دی 1384 ساعت 08:36 ق.ظ http://baran3.blogsky.com

سلام
با این وضع جامعه اگه یه دوست نداشته باشی .باید بری بمیری(دور از جون شما)
به من هم سر بزن
مقدمت گرامی

شهرام یکشنبه 11 دی 1384 ساعت 08:39 ق.ظ http://srm3ven.blogsky.com

با این وضع امروز جامعه، نظرم اینه که جامعه رو ول کنیم بچسبیم به زندگیمون!!!

اسی یکشنبه 11 دی 1384 ساعت 08:52 ق.ظ http://sms59.blogsky.com

سلام علیکم و رحمه الله برادر گرام
با وضع امروز جامعه بهترین راهکار اینه که در بیاریم هوا کنیم
تا نظر دوستان چی باشه؟

بانمک یکشنبه 11 دی 1384 ساعت 08:53 ق.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام مهدی جان
خسته نباشی
راستش هرکی بگه درس بده دروغ گفته
من خودم درسم را توی دانشگاه نصفه ونیمه رهاکردم والان کلی پشیمانم
درس را نباید رهاکرد
راستی حیف نیست تواین وبلاگ به این خوبی لینک من جزو لینک دوستانش نباشه ؟
ممنون
پیش من هم بیا خوشحال میشوم

می گویند شیشه ها احساس ندارند ولی وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام آرام گریست

امیر یکشنبه 11 دی 1384 ساعت 10:50 ق.ظ http://pws.blogsky.com

سلام.
چقدر زیبا به تصویر کشیدی. باورت میشه مو به تنم سیخ شد. منو یاد خواب خودم انداختی که ......
رنگ این دست نوشتت خیلی عجیبه. میدونی بدون اغراق بهت بگم با تمام وجودم لمسش کردم.نذر کردم که همیشه ..... ولی مدتی هست که اون نذر رو فراموش کردم !!!! (ای داد)
بعد از مدتها تکانم دادی.
و انا عبدک الضعیف.......
خوشحال میشم بیشتر با هم آشنا بشیم. راستی من شما رو لینک دادم...
اگه آپدیت کردی خبرم کن... خوشحال میشوم.
یا حق...
موفق و پایدار باشی .....
::..:: خیلی التماس دعا ::..::